روزهای پائیزی از پی هم میایند و میروند تنها سهم ما آدمها آشفته بازاریست که اسمش رو زندگی گذاشته ایم ، در زرق و برق زندگی شهری و تکنولوژی و به روز بودن ما آدمها « انسان » و « عشق » حلقه های گمشده ای هستند که بشر در جهت رسیدن به آنها هنوز در اول راه است. راه های رسیدن به آرامش در این عصر جدید را در این به روز بودن و پیشرفت پیدا نکردیم هیچ ، بلکه داشته های پدرانمان را نیز گم کردیم تا در این روزگار پر هیاهو حیران و سرگردان این عرفان سرخپوستی و آن زاهد آپدیت شده شویم تا راه های موفقیت و آرامش رو به ما یاد دهند !!!
همه درگیر هیچ و پوچ هستیم ، بر طبل تو خالی میکوبیم و خود به رقص درمیآییم و چنان قیافه ای فاتحانه به خود میگیریم که انگار سوار بر ابرهای آسمان ، زمین و زمان در اختیار ماست
میدانم که من رو به نا امید نوشتن متهم خواهید کرد و داشته هایم رو گوشزد خواهید کرد ونداشته هایم را کوچک قلمداد خواهید کرد و روحیه خواهید داد و ....
ولی من مدتهاست که رنگی از زیبائی را نمیبینم ، عشقی در چهره این مردمان نمیبینم ، برق امید در چهره کودکان سرزمینم نیست ، دختران سرزمینم در حصارهایی از افکار و تعصبات کور ُ، مردان (نامردان)می بینم ...
دهانت را می بویند
مبادا که گفته باشی« دوستت می دارم »
دلت را می بویند
روزگار غریبی است، نازنین!
و عشق را
کنار تیرک راهبند
تازیانه می زنند
عشق را در پستوی خانه نهان باید کرد!
آنکه بر در می کوبد شباهنگام
به کشتن چراغ آمده است.
نور را در پستوی خانه نهان باید کرد!
آنک قصابانند
بر گذرگاهها
مستقر،
با کنده و ساطوری خون آلود
روزگار غریبی است نازنین!
و تبسم را بر لبها جراحی می کنند
و ترانه را
بر دهان.
شوق را در پستوی خانه نهان باید کرد!
کباب قناری
بر آتش سوسن و یاس
روزگار غریبی است نازنین!
ابلیس پیروزمست
سور عزای ما را بر سفره نشسته است.
خدا را در پستوی خانه نهان باید کرد!
سلام
کمی کوتاه بیا
دوست و همراه همیشگی
سلام مرا بپذیرید
از لطف شما ممنونم
به امید دیدار . شادکام باشید .
وه که در جهان کدام ابلهی به پایه ی ابلهی رحیمان رسیده است و در
جهان چه چیز به اندازه ی ابلهی رحیمان مایه ی رنج فراهم کرده است!
وای بر ان عاشقانی که از رحمشان برتر پایگاهی ندارند!
شیطان روزی با من چنین گفت:
(( خدا را نیز دوزخی هست.دوزخ او عشق به انسان است.))
و چندی پیش شنیدم که گفت:((خدا مرده است.رحم خدا به انسان او را کشت.))
چنین گفت زرتشت
درباره ی رحیمان
مهتاب شب آپ شد.
به امید آزادی
salam merc ke bazam be man sar zadi
سلام به دوست خوبم ناصر
باید بگم پستی که گذاشتی واقعآ تأثیز گذار بود.
بعد از خوندنش چنان منو با خودش برد که تا چند لحظه به مانیتور خیره شده بودم بدون اینکه خودم بفهمم.
موفق باشی دوست من
عشق را در پستئی خانه نهان باید کرد....
شعر گویای همه چی بود. گویای احساس درهم و برهم الانت.
ممنونم که اومدی خوشحال شدم
سلام
ناصر گرامی از محبت های بی کرانت سپاس
اگر می سازم/دست کم بسوزم و بسازم.
افسوس ناصر جان...چرا باید اینطوری بشه آخرش...
دلم خیلی گرفته...
با اومدنت به وبلاگم بی نهایت خوشحالم میکنی
به امید روزی که از شادیات بنویسی
دلت شاد
salam aziz webloge zibai dari agar dost dashti ye sari ham be man bezan #
عشق
رطوبت ِ چندشانگیز ِ پلشتیست
و آسمان
سرپناهی
تا به خاک بنشینی و
بر سرنوشت ِ خویش
گریه ساز کنی.
آه
پیش از آن که در اشک غرقه شوم چیزی بگوی،...
س ل ا م
اخوی در مورد اون امر من در خدمتم ...اگه صلاح بدونی در حر آی دی باشه فعلا بعدا که توافقات حاصل شد جدی تر قرار داد میبندیم..مفهمه که دادا ش.. د ر و وو و د
salam ghorban webe khobi darin agar dost dashti ye sari ham be ma bezan
سلام
چشمان بیدار ناامیدی نمی شناسند
سلامت باشی
با درود
ناصر جان ممنون از لطفت. تو هم من رو ببخش که دیر میام. مثل همیشه جالب نوشتی. منتظرتم. پیروز باشی
سلام
روز دانشجو مبارک
س ل ا م...
هی هی .. نبینم این احوالاتو ..برای چی گرفته ای؟ اخوی به خدا فردا مال ماست!!! چه خوب چه بد ... بساز فرداتو ..نمیزارن؟ به درک نلاشتو بکن اون دنیا ما طلبکار باشیم باور نداری؟ از ما گفتن .. مخلصیم از ته دل .. بدروود
سلام
ببینم کی منو لو داده؟
بابا این دو کامنت رو از وبت وردار.
قرار بود اونجا مخفی بمونه نه اینکه همه بفهمن این سادات نامرد هم اومده کامنت گذاشته و رفته دیگه همه عالم و آدم می فهمن که من یه وبلاگ دیگه با نوشته هایی دیگه دارم.
من دوس ندارم قلندرم زود لو بره.
راستی با یه ترانه و اینکه چرا قلندر؟ تو زخمه به روز هستم.
فعلا.
سلام
خیلی ناپردا شدی دیگه به تلفن هم که جواب نمیدی مهندسی ناظری باز باید فخر کنی و غرور داشته باشی آی نامرد روزگار باشه ... تو خدمت هم تو زدر بودی حالا هم ... .
هر کجایی موفق باشی بای بای
بابا سید بی خیال کمی کوتاه بیا
من و غرور بابا بی خیال
من همونم که دیروز ناهار رو روی زمین با بچه های کارگر(کاک عثمان و ...) تو خیابان شیخ تپه خوردم
حالا هی بگو من مغرورم!!!
مگه دستم بهت نرسه
سلام
وبلاک خوب و پر محتوائی دارید
موفق باشید
سلام
حرف دل من را هم زدی !
این روزها دلم گرفته
دیگر نگاه جستجوگرم مهربانی و عاطفه را در چشمان مردم شهر نمی بیند
گویی همه عهد بسته اند که بال و پر پروازت را بشکنند ...
.
.
اما با تمام این دل تنگی ها از همان داشته های قدیم شنیده ام که :
دنیا همیشه روی یک پاشنه نمی چرخه !
پس امیدوار باش و محکم و سر سخت که گر بخواهی همه چیز عوض می شود !
نمی دونم هنوز میشه به دل خوشی سهراب دل خوش کرد و هم چنان زمزمه کرد:
چشم ها را باید شست
جور دیگر باید دید !!!
آهای دوست من دل تنگی را رها کن !
سلام داداش خوبم..
مطلبت مثله همیشه زیبا بود و پاییزی...
مواظب خودتون باشین...
شاد باشین
بای
سلام بر ناصر تیموری
به روزم با چند عکس
حلقه ای هست که گمشده اش هم باشه ؟
آقا ناصر ماشاالله خیلی محبوب هستی
سلام عزیز
چرا اپ نمی کنی؟
البته شعری که از شاملو گذاشتی واقعا زیباست و هر چه هم بخوانی خسته نمی شی
من با چند خبر و شعری برای دانشجویان میهن بروزم
زنده و شاد باشی
salam khobin dige khabari azaton nist ? omidvaram movafagh bashin
سلام
ممنونم که به وبم نظر دادین
مرسی
مجمع وبلاگنویسان آذربایجان غربی شروع به کار کرد .