روز های خاکستری  من

روز های خاکستری من

میان همهمه برگهای پائیزی فقط تو مانده ای که هنوز از بهار لبریزی
روز های خاکستری  من

روز های خاکستری من

میان همهمه برگهای پائیزی فقط تو مانده ای که هنوز از بهار لبریزی

آقای مدیر عامل

 از سبز به آبی

یه روز یه آقائی بود که«مدیر عامل » بود

آین آقاهه خیلی دوست داشت ادای آدم های منظم و مقرراتی رو در بیاره

این آقاهه سالها بود که تمام دستورات و مکاتبات اش رو با روان نویس سبز انجام می داد و هر کسی که نوشته هاش رو با رنگ سبز می نوشت از نوشتن با این رنگ بر حذر می داشت

چون

این رنگ مختص آقای « مدیر عامل » بود

روز ها گذشت تا اینکه یه اتفاقائی افتاد

آقای « مدیر عامل » یک روز صبح که از خواب برخاست دیگه به رنگ سبز ننوشت

دلیل اش رو......

من هم مثل شما

خیلی دلم می خواد بدونم.......!!!

نظرات 12 + ارسال نظر
اکبر پنج‌شنبه 22 بهمن‌ماه سال 1388 ساعت 10:11 ب.ظ http://akbar13.com

خب ناصریا جان این فضولیا به تو نیومده
مگه هزار بار بهت نگفتم تو کار خواص دخالت نکن.
راستی من الان هم خودنوس و هم روانویس و هم خودکار سبز استفاده میکنم دلت بسوزه
آی امضا با روانویس سبز چه حالی میده.

اکبرک
1- هم نشین بعضیا شدی ادب یادت رفته
2- خواص ؟؟؟ آها از اون لحاظ
3- منظورت اینه که تو هم از خواصی؟؟؟ عمرا""
4- دلم برات می سوزه

ندا جمعه 23 بهمن‌ماه سال 1388 ساعت 10:20 ق.ظ http://nedaiefarda.blogfa.com

سلام
کاملاً معلومه دیگه داداش...
دلیل از این محکمتر که... بگذریم
تنخواه هم می گیری پس... خوش به حالت با
راستی اینم گرفتم که داری رو سد بوکان کار می کنی! لو رفتی!!!!! البته شاید تو مطالب قبلی ات گفته باشی، ولی من روزنامه نگاری نگاش کردم!!!!!!!!!!!!1

من زرنگ تر از این حرفها هستم
سد بوکان که هنوز افتتاح نشده
ولی
امیدوارم در سال بعد بشه افتتاح اش کرد
دو بار هم افتتاح بشه که چه بهتر !!!

مریم جمعه 23 بهمن‌ماه سال 1388 ساعت 02:48 ب.ظ

سلام . می دونین رنگ سبز رنگ عجیبیه! هرکسی یه جور بهش نگاه می کنه یکی به عنوان نماد تحول دیگری به عنوان رنگ طراوت و خرمی و یکی دیگه مثل فاطمه رجبی به عنوان رنگ لجن! به قول دکتر شریعتی هیچ کس دنیا را آن چنان که هست نمی بیند، بلکه هرکس دنیا را چنان می بیند که خود هست!

[ بدون نام ] جمعه 23 بهمن‌ماه سال 1388 ساعت 10:35 ب.ظ

نسیم

کسی تعبیری نداره واسه اون خوابی که دیدیم

وعده خورشیدُ دادن ما که فانوسم ندیدیم

گفته بودن که ستاره سر سفره‌مون میارن

نه که این ستاره‌ها رو روی شونه‌شون بذارن

ما که ده به ده تو این راه پشت ردّشون دویدیم

این عدالتی که می‌گن پس چرا جایی ندیدیم؟

تو برگشتی که شب از خونه رد شه

تو برگشتی که خورشیدُ بیاری

سرابی بود هر چیزی که دیدیم

تویی که نقشه دریا رو داری

نسیم‌ات راه طوفانُ گرفته

نسیم‌ات می‌ره دریا رو بگیره

رهایی آخرین خون قبیله‌ست

کلید این رهایی دست "میر"ه

کسی تعبیری نداره واسه اون خوابی که دیدیم

وعده خورشیدُ دادن ما که فانوسم ندیدیم

گفته بودن که ستاره سر سفره‌مون میارن

نه که این ستاره‌ها رو روی شونه‌شون بذارن

ما که ده به ده تو این راه پشت ردّشون دویدیم

این عدالتی که می‌گن پس چرا جایی ندیدیم؟


تو برگشتی که شب از خونه رد شه

تو برگشتی که خورشیدُ بیاری

سرابی بود هر چیزی که دیدیم

تویی که نقشه دریا رو داری

یه کاری کن برای مردمی که

از این حرفای پوشالی بریدن

برای مردمی که حرفشونُ

یه عمره تو سکوت تو شنیدن

سعید شنبه 24 بهمن‌ماه سال 1388 ساعت 11:47 ق.ظ http://naniha.blogfa.com

روز تولدت شد و نیستم اما کنار تو

کاشکی می شد که جونمو هدیه بدم برای تو

درسته ما نمیتونیم این روز و پیش هم باشیم

بیا بهش تو رویامون رنگ حقیقت بپاشیم

میخوام برات تو رویاهام جشن تولد بگیرم

از لحظه لحظه های جشن تو خیالم عکس بگیرم

من باشم و تو باشی و فرشته های آسمون

چراغونی جشنمون، ستاره های کهکشون

به جای شمع میخوام برات غمهات و آتیش بزنم

هر چی غم و غصه داری یک شبه آتیش بزنم

تو غمهات و فوت بکنی منم ستاره بیارم

اشک چشاتو پاک کنم نور ستاره بکارم

کهکشونو ستاره هاش دریاو موج و ماهیاش

بیابونا و برکه هاش بارون و قطره قطره هاش

با هفت تا آسمون پر از گلای یاس ومیخک

با ل فرشته ها و عشق و اشتیاق و پولک

عاشقتو یه قلب بی قرار و کوچک

فقط می خوان بهت بگن :.

.

.

.

. تولدت مبارک

سعید شنبه 24 بهمن‌ماه سال 1388 ساعت 11:48 ق.ظ

یادم رفت بگم نسیم تولدت مبارک...........

سعید یکشنبه 25 بهمن‌ماه سال 1388 ساعت 11:09 ق.ظ http://naniha.blogfa.com

سلام داداشی هنوزم دوست نداری یه شام بدی؟
این آرزوی شامو من با خودم به گور میبرم حالا ببین.
ای خدا کمکم کن
ناصر داداش یا شام بده یا آبروتو میبرم هر روز میام کامنت میزارم میگم شام.شام.شام.شام.شام.شام.شام.شام.
حالا میل خودته ببین کدومش خوبه برای تو؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟

این حکایت شام شما هم خیلی عجیب شده ها
تو دانشگاه قبول می شی من باید شام بده
بابا ای وا...
به روی چشم
ضایع بازی بسه !!!

قاسمی یکشنبه 25 بهمن‌ماه سال 1388 ساعت 03:40 ب.ظ

اینکه چرا ؛مدورعاملتون؛دیگه سبز نمینویسه که یه تحلیل سیاسی خیلی محکم وهوشمندانه داره که فقط بعضی از خواص میتونن درکش کنن که من اینجا به زبان ساده براتون تشریح میکنم البته باید به مقدارکافی در ریاضیات واستدلالهای منطقی تبحر داشته باشید.
۱. اصولا هر روانویسی تموم میشه
۲.روانویس سبز هم یه جور روانویسه
نتیجه :روانویس سبز ؛مدورعاملتون ؛تموم شده .
( در ضمن املای صحیح مدور عامل هم اینجوری شما مگه ترک نیستین اینو مدور عامل ما گفته)

آفرین بر شما
شما برنده یک فقره !!! روان نویس یه رنگ.....
بی خیال
زنده باد خودکار بیک....!!!

اکبر یکشنبه 25 بهمن‌ماه سال 1388 ساعت 10:28 ب.ظ http://akbar13.com

راستی ناصر زن بگیری و شام ندی آبروت رو میرم که هیچ عروسی ولی هم دعوتت نمیکنیم.
خجالت بکش.حیا کن. میری تو وبلاگ دیگران کل راه میندازی. دو روز چشم منو دور دیدن.
اون مرتضی نامرد و آدم فروش و همکلاسی قاسمی کجاست؟
آهای نفس کش کسی نیست حالش رو بگیرم.
تازه تولد نسیم بود و کسی بهم تبریک نگفت من باید میگفتم.
منی که پدر معنویتون بودم
من افشاگری میکنم من تو دهن ............... ول کن بابا چقدر ضر زدم من. همش تقصیر توئه ناصر میائی میگی که باید عروسی ولی دعوتت کنم.

قاطی کردیا
بد جوری

فرحناز دوشنبه 26 بهمن‌ماه سال 1388 ساعت 01:09 ق.ظ

سلام اخوی
یکی میخوند مشکی رنگه عشقه من میگم سبز رنگه حقه...اصلا آقا هر کسی که نمیتونه یکرنگ باشه برای زندگی مثل یک آفتاب پرست باید رنگ عوض کرد و برای زندگی مثل یک عقاب باید پر گشود...هر کسی یه جور زندگی رو انتخاب میکنه...میگن آدمها رو باید از روی حرفهایی که نمیزنه شناخت...حالا میبینم راست میگن این چیزا لزوم به توضیح نداره ...آدمها همیشه چوب "صراحت" خودشون رو میخورند و "راحت" رو به دیگران وا میگذارند...میدونی خیلی هم فرقی نداره فقط فرقش یه حرف صاد ...به اکبر هم بگو اینقده کل نندازه...خودش خیلی شیرینی بدهکاره میگی نه صبر کن چند روزه دیگه میبینی...راستی میدونی چه چیزهایی رو نباید گفت؟؟؟؟
در پناه خدا

سعید چهارشنبه 28 بهمن‌ماه سال 1388 ساعت 10:14 ق.ظ http://www.naniha.blogfa.com

سلام به داداش گلم خوبی؟؟؟؟
از نشانه های بازرسیدن بهار آن است که آب و هوا مجنون می شود: آفتاب یکهو وسط باران شروع به نواختن می کند، یا اینکه در هوای آفتابی آسمان گرمبه* می شود.

*رعد وبرق
باشه حالا شام شد ضایع بازی دیگه؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟

ارادتمند سعید عزیز عاشق پیشه

قاسمی چهارشنبه 28 بهمن‌ماه سال 1388 ساعت 10:39 ق.ظ

آدرس میدین خودم بیام بگیرمش یا آدرس بدم بفرستین؟

منظورم جایزمه .......
خوبه که از این جایزه ها گذاشتین از این ببعد بیشتر سر میزنم فقط شماهم جایزه هارو نفیس تر کنید شماکه خوب تنخواه می گیرینُ اسنادش موجوده !!!!!

در رابطه با تنحواه خدمتتون عرض می کنم چه بلاهائی سرم آورد
جایزه هم به چشم

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد