--
از پنجره اتاقم به بیرون نگاه کردم ، چشمم به بوته ای در دامنه کوه افتادکه گل هائی به رنگ صورتی زیبا داشت و بسی زیبا بود
ضربات وحشتناک باد بر تن عریان این گل سیلی میزد اما گل زیبا راه مقاومت را خوب می دانست
من نگاهش کردم ، او نیز
خندید و آغوشش را برایم باز کرد
و من عاشقش شدم......
--
کارگرها مشغول کار بودند، ارتفاع سد روز بروز بالا میرود ، برق قطع شده ، اینجا کلا؛ موبایل خط نمیده .
صدای ناله ای غریب من رو به خودش جلب میکنه
یرمردی روستایی تن نحیف اش را به آغوش باد سپرده و می خواند :
حیدربابا آغاشلاریمیز اوجالدی
اما حیف ، جوانلاریمیز قوجالدی.....
--
اینجا با همه جای دنیا فرق داره!!
ریروز آفتاب تن مان را سوزاند ، دیروز هوس برف بازی کردیم ظرف نیم ساعت مهیا شد ، امروز شدیدا" باران می آید....
شرمنده تمام دوستانی هستم که تو این مدت به وب ام سر زدن و من به علت مشکلاتی نتونستم جواب محبت شان را بدهم..
آخ نمیدونید هر کلمه ای رو که برام نوشته بودید صد بار خوندم.....