-
باز هم ۵ دی
یکشنبه 3 دیماه سال 1391 19:55
شبی بود برفی ، تنها تو خونه بودم می بایست درس میخوندم امتحانات پایان ترم نزدیک بود و حجم درسها سنگین اما درد عجیبی تمام وجودم رو گرفته بود ،نمیشد با این وضعیت درس خوند ، خواستم بخوابم اما خوابم نمیومد ، میلرزیدم ، اتاق گرم بود اما میلرزیدم از سرما نبود . بی اختیار مداد رو برداشتم و نوشتم نمیدونستم چی مینویسم اما...
-
همیشه غایب
یکشنبه 19 آذرماه سال 1391 15:48
یک نفر می آد که من منتظر دیدنش ام یک نفر می آد که من تشنه ی بوییدنش ام خالی ی سفره مون و پر از شقایق می کنه واسه موج های سیا، دست ها رو قایق می کنه مث یک معجزه اسمش تو کتاب ها اومده تن اون شعرای عاشقانه گفتن بلده شهیار قنبری - همیشه غایب
-
زلزله زده ها را فراموش نکنیم
جمعه 19 آبانماه سال 1391 14:39
سرمای آذربایجان شروع شده خدایا زلزله زده ها منتظرند ...
-
باران
چهارشنبه 10 آبانماه سال 1391 12:46
باران که می بارد باید آغوشی باشد پنجره ی نیمه باز بوی خاک... باران که می بارد باید کسی باشد...! امروز اینجا بارونیه یه روز فوق العاده زیبا نا خود آگاه این شعر کوتاه که متاسفانه نمی دونم شاعرش کیه به ذهنم اومد . . .
-
شعر ناتمام شاملو
چهارشنبه 19 مهرماه سال 1391 16:04
این روزها روزهای سرد و خاکستری پائیز هست من تنها هستم و تنها نیستم صبح ها با شاملو از خواب بیدار میشوم و شب ها با صادق هدایت بحث میکنم !! در طول روزها نیز هستند کسانی که تنهائیشان را با من تقسیم میکنند .... این شعر زیبای شاملو را خیلی دوست دارم شاید هم این شعر برای من سروده شده !!! خرد و خراب و خسته جوانیِ خود را...
-
حس غریب
دوشنبه 17 مهرماه سال 1391 22:39
حس غریب دلشوره برای کسی که هرگز ندیدهای و نمیشناسیاش اما به خاطر آشنایی و دوستی با نزدیکانش انگار دیگر برایت غریبه نیست و هر خبری که از او میبینی دلت را میلرزاند وفتی میشنوی که احتمال قوی وجود دارد که چند روز بعد دیگر زنده نباشد ....
-
عشق است پائیز ...
شنبه 1 مهرماه سال 1391 15:26
و اینگونه بود که پائیز آمد مثل همیشه بی صدا آروم آروم اما دلشوره ای ابدی برایم به ارمغان گذاشت مثل همیشه . . .
-
تولدت مبارک
دوشنبه 18 اردیبهشتماه سال 1391 18:52
Normal 0 false false false EN-US X-NONE FA MicrosoftInternetExplorer4 Normal 0 false false false EN-US X-NONE FA MicrosoftInternetExplorer4 سرشار از دوست داشتن توام ، زیبا روی نازم و عاشق خنده هایت ، عاشق بیقراری ات هنوز و هنوز یادی از تو یار مهربان ، یاد باد هنوز و هنوز دلتنگی و اشتیاق تو را داشتن – توئی که در من...
-
ممنون آقای فرهادی
دوشنبه 8 اسفندماه سال 1390 10:07
یک روز خوب یعنی اینکه : از خواب بیدار بشی ، نم نم بارون روی زمین خاکی رو با تمام وجودت حس کنی به کوههای برفی نیگا کنی و به ایرانی بودنت افتخار کنی به ایرانی بودنی که خیلی وقته گم کرده بودیمش جایزه اسکار از آن ماست ممنون اصغر آقای فرهادی ممنون و آن زمان که گفتی : سلام به مردم خوب سرزمینم (به زبان پارسی) در این لحظه...
-
خیام شعر
سهشنبه 2 اسفندماه سال 1390 19:13
خیام اگر ز باده مستــــــی خوش باش با ماهــرخی اگر نشستــی خوش باش چون عاقبت هستی ما نیستی است انگار که نیستی چو هستی خوش باش... ناکرده گنه در این جهان کیست بگو! آن کس که گنه نکرد چون زیست بگو! من بد کنم و تو بد مکافات دهی !! پس فرق میان من و تو چیست بگو!
-
بی بهانه
سهشنبه 8 آذرماه سال 1390 22:14
عاشقان بهانه جویان وصل اند به یک سیب سرخ هم کربلایی می شوند راه و اندیشه والایت را عاشقانه هایت را سالهاست به انتظار نشسته ایم و در آرزوی رسیدن اش !!! ... این روزها بی بهانه می شود گریست ...
-
سرخ گونه های من ...
سهشنبه 13 اردیبهشتماه سال 1390 07:32
سرخ سرخ گونه های بی گناه من مقابل سیلی خزان عشق در این بهار نابجا !!! عشق و حیرت حیرت ز این شب بی پایان آیا راهی خواهم یافت ؟؟ یگانه ستاره ام رفت لیک من ماندم و وفاداری عاشقانه ام من و شیطنت های کودکانه ام .... دستان تنهای من آرزوی ترا داشت نصیب اش زردی خزان شد باور کن باور کن خزان بهاری را هم عاشقانه سبز خواهم کرد...
-
سهراب سپهری
چهارشنبه 31 فروردینماه سال 1390 23:58
اول اردیبهشت سالروز در گذشت سهراب سپهری هست به همین منظور گریزی زدم به نوشته های این شاعر ساده صادق.... مدرسه خوابهای مرا قیچی کرده بود . نماز مرا شکسته بود . مدرسه عروسک مرا رنجانده بود ، روز ورود ، یادم نخواهد رفت : مرا از میان بازیهام ربودند و به کابوس مدرسه بردند . خودم را تنها دیدم و غریب . از آن پس و هر بار...
-
نمای قدیمی از یک به اصطلاح هنر مند !!!
شنبه 27 فروردینماه سال 1390 18:04
یکی میگه شماها که یادتون نمیاد اما ماها هنوز یادمون مونده که این مسعود ده نمکی چیکاره بود؟ شما یادتون نمیاد که تو ختم سیاوش کسرایی چه کارا کرد؟ فقط محض یاد آوری بگم که: در ختم "سیاوش کسرایی" مسعود ده نمکی:دستی به ریشش می کشد و به همان بروبکس ده بیست نفره می گوید در را ببندید مبادا کسی از دستمان در برود ! مثل...
-
وصیت نامه حسیـن پنـاهی
سهشنبه 16 فروردینماه سال 1390 22:36
قبر مرا نیم متر کمتر عمیق کنید تا پنجاه سانت به خدا نزدیکتر باشم. بعد از مرگم، انگشتهای مرا به رایگان در اختیار اداره انگشت نگاری قرار دهید. به پزشک قانونی بگویید روح مرا کالبدشکافی کند، من به آن مشکوکم! ورثه حق دارند با طلبکاران من کتک کاری کنند. عبور هرگونه کابل برق،تلفن،لوله آب یا گاز از داخل گور اینجانب ممنوع است....
-
اندر احوالات کار و زندگی من !!!
چهارشنبه 11 اسفندماه سال 1389 21:27
در مردگان خویش نظر می افکنیم با طرح خنده ای و نوبت خویش را به انتظار می نشینیم بی هیچ طرح خنده ای . . .
-
دمی با مولانا
دوشنبه 2 اسفندماه سال 1389 09:52
من غلام قمرم غیر قمر هیچ مگو پیش من جز سخن شمع و شکر هیچ مگو سخن رنج مگو جز سخن گنج مگو ور ازین بیخبری رنج مبر هیچ مگو دوش دیوانه شدم عشق مرا دید و بگفت آمدم نعره مزن جامه مدر هیچ مگو گفتم ای عشق من از چیز دگر می ترسم گفت آن چیز دگر نیست دگر هیچ مگو یادم هست اولین بار که هیچ مگو و نی نامه رو از حضرت مولانا خوندم چنان...
-
خفه شدن !!!
دوشنبه 25 بهمنماه سال 1389 23:31
وقتی همسایه بغلی تو خونه اش درل کاری میکنه ، صداش منو یاد یونیت دندون پزشکی میندازه که خوابیدی رو صندلی و یه چراغ گنده داره کورت میکنه و هی آب قورت میدی و دو تا دست گنده تا ته تو حلقته و داره با همون صدا دندونتو میتراشه و تو داری خفه میشی !!!
-
بزن باران
شنبه 9 بهمنماه سال 1389 22:36
بزن باران بهاران فصل خون است بزن باران که صحرا لاله گون است بزن باران که به چشمان یاران جهان تاریک و دریا واژگون است بزن باران بهاران فصل خون است بزن باران که صحرا لاله گون است بزن باران که دین را دام کردند شکار خلق و صید خام کردند بزن باران خدا بازیچه ای شد که با آن کسب ننگ و نام کردند .... این روزها با این شعر خیلی...
-
باز هم خون و ....
دوشنبه 20 دیماه سال 1389 22:04
باز هم سانحه هوائی و بازم هم وقاحت بی شرمانه مسئولان در رفع مسئولیت از خودشان. دیگر چه بگویم. حالم از این رسانه مزخرف میلی حاج عزت ضرغامی بهم میخوره. جناب ضرغامی به مجریان و گویندگان خبرت یاد بده که انتشار خبر 73 نفر از هموطنان ایرانی را نباید با لبخند اعلام کنند. بهشون یاد بده که اگه یه نفر تو فلسطین میمیره همه جا رو...
-
گفتی ...
چهارشنبه 15 دیماه سال 1389 17:55
گفتی : وبلاگ ات پوسیده! گفتم : کجایی تو ، خودم و نیگا شدم شبیه یه مترسک ! گفتی : وضعت خرابتر از سال های قبل شده ، سن و سال ات هم که ... گفتم: بی خیال بیا اینجا ، آب و هواش مجنونم میکنه گفتی : اونجا چیکا میکنی ؟ تفریحی ، چیزی ؟ گفتم: شب بیداری کنار آراز ( ارس) رو عشقه ! گفتی : مهندس ! قول میدم از فردا تمام مسائل ایمنی...
-
جان مریم چشماتو واکن ببین که دیگه محمد نوری در بین ما نیست
یکشنبه 10 مردادماه سال 1389 17:42
جان مریم چشماتو واکن ببین که دیگه محمد نوری در بین ما نیست
-
stop & start
سهشنبه 18 خردادماه سال 1389 16:39
روزهای پرکاری ، روز های التهاب ، روزهای بارانی بهار ، بحث های مداوم کاری ، جلسات بی حاصل و با حاصل ! تا چشم باز می کردی کار بود و کار بود و کار . نه تفریحی و نه آرامشی . بدلیل شرایط خاصی که داشتم مجبور بودم مدتی دست از همه علائق شخصی ام بکشم و مشغول تکمیل کارهای نهائی مربوط به دو پروژه بشوم . با جدیت هرچه تمامتر این...
-
سال بد سال یأس
جمعه 28 اسفندماه سال 1388 21:00
سال بد سال باد سال اشک سال شک سال روز های دراز و استقامت های کم سالی که غرور گدائی کرد.... تنها تعبیری که برای این سالی که آخرین نفسهایش را می کشد همین شعر از شاملوی بزرگ است . سال88 با همه فراز و نشیب هایش ، با همه خوبی و بدی هایش در حال گذر هست ، عین سالهای قبل . سال 88 واقعا" سال بدی بود برای من بهار پر اضطراب...
-
شبانه ای از شاملو ی بزرگ
جمعه 14 اسفندماه سال 1388 12:28
من درین بستر بی خوابی راز نقش رؤیایی رخسار تو می جویم باز . با همه چشم ترا می جویم با همه شوق ترا می خواهم زیر لب باز ترا می خوانم دایم آهسته به نام ای مسیحا اینک مرده ئی در دل تابوت تکان می خورد آرام آرام . . . !!! ------------------------------------------------------------------------- هیچوقت از خواندن اشعار شاملو...
-
حیف که برف نمی باره...!
پنجشنبه 6 اسفندماه سال 1388 21:34
* امسال برف نبارید ، حیف ، عجب زمستون عجیب و غریبی داریم ، پریروز دوستی زنگ زده بود و میگفت از شدت بارش برف جاده دو روز هست بسته مونده ، اما حیف ، اینجا خبری از برف و زیبائی بی انتهایش نیست...!!! * هفته قبل منتقل شده بودم به پروژه دشت حسنلو ،جای عجیب و رویائی بود ، علی الخصوص کنار دریاچه . برای این پروژه و بهتر شدن...
-
نگاهی به آرشیوی
پنجشنبه 29 بهمنماه سال 1388 22:42
خواهم رفت این روزها که میگذرد هر صبح هر ظهر هر شامگاه لحظات ، دقیقه ها ، ثانیه ها ، مثل پتک به سرم کوبیده میشود ... همه چیز بهم ریخته ، نگاههای سنگین و معنادار را میشود حدس زد نمیخواهند نمیخواهند که بمانم و من مطمئنم از اینکه روزی خواهم رفت ****** نمیدانم به پشت سر نگاه خواهم انداخت یا نه ولی خواهم رفت با خاطره هائی...
-
آقای مدیر عامل
پنجشنبه 22 بهمنماه سال 1388 21:23
یه روز یه آقائی بود که«مدیر عامل » بود آین آقاهه خیلی دوست داشت ادای آدم های منظم و مقرراتی رو در بیاره این آقاهه سالها بود که تمام دستورات و مکاتبات اش رو با روان نویس سبز انجام می داد و هر کسی که نوشته هاش رو با رنگ سبز می نوشت از نوشتن با این رنگ بر حذر می داشت چون این رنگ مختص آقای « مدیر عامل » بود روز ها گذشت تا...
-
خوشا شاعر
جمعه 16 بهمنماه سال 1388 21:26
شنیدم که چون قوی زیبا بمیرد فریبنده زاد و فریبا بمیرد شب مرگ تنها نشیند به موجی رود گوشه ای دور و تنها بمیرد در آن گوشه چندان غزل خواند آن شب که خود در میان غزلها بمیرد گروهی بر آنند که این مرغ شیدا کجا عاشقی کرد آنجا بمیرد شب مرگ از بیم آنجا شتابد که از مرگ غافل شود تا بمیرد من این نکته گیرم که باور نکردم ندیدم که...
-
قضاوت با شما
پنجشنبه 1 بهمنماه سال 1388 14:19
حس عجیبی یک لحظه تمام وجودم رو می گیره یک آن از همه و همه کناره می گیرم بی هیچ دلیل بی هیچ منطق !!! البته شاید منطقی هم پشت سرش باشه من و منطق ؟ ، قضاوت با شما !!! چندمین بار بود ؟ 1 ، 2 ، .... ................ دلم می خواست برف بباره ، شدید شدید دو ماه قبل شروع کردیم به ادامه فعالیت( آن هم بصورت خیلی شدید!!!) تو یک سد...