-
سکوت....
سهشنبه 3 آذرماه سال 1388 15:22
-
پائیز
یکشنبه 29 شهریورماه سال 1388 22:17
اییز امسال برای من غریبه نیست ... از جنس همون پاییزسال قبل هست که باعث شد آواره و حیرون بشم با همون بو ... رنگ ... آسمون آبی ... مردم دیوونه .و من دیوونه تر تنها چیزی که کمی عوض شده منم. ، چند تار موی سفید ، اعصاب خط خطی و خیلی چیز های دیگه . کمی بی قرار هستم و کمی لاغرتر .... پیرمرد سر چهار راه هم دیگه روزنامه فروشی...
-
کجا غیب ام زده؟؟؟
جمعه 13 شهریورماه سال 1388 11:43
با سلام خدمت دوستان و عزیزان بالاخره بعد از مدت ها حوصله کردم چند خطی بنویسم !!! تو این مدت که نبوده هزار حرف و حدیث پشت سرم گفته شد که خوندن اونها خالی از لطف نیست . اولین حدیث در مورد غیبت طولانی من توسط دوستی جرقه زده شد که می خواست آدرس وبلاگ من رو در گوگل جستجو کنه , بنابر این اسم من رو نوشته و روی کلمه جستجو...
-
پیپ استالین و هیئت گرجستانی
یکشنبه 18 مردادماه سال 1388 19:21
در روزگاری نه چندان دور یک هیات از گرجستان برای ملاقات با استالین به مسکو آمده بودند . پس از جلسه استالین متوجه شد که پیپش گم شده است و به همین خاطر از رییس " کا.گ.ب " خواست تا ببیند آیا کسی از هیات گرجستانی پیپ او را برداشته است یا نه ؟ پس از چند ساعت استالین پیپش را در کشوی میزش پیدا کرد و از رییس "...
-
ایام خاکستری
شنبه 27 تیرماه سال 1388 19:55
من این جا بس دلم تنگ است و هر سازی که می بینم بد آهنگ است..... دوباره افکار خاکستری ر یخته تو سرم دوباره کم آوردم.... مشکلات بالاخره تونست من رو به کناری بزنه.... جمع شدن با دوستان نسیمی به هر بهانه می تونست کمی از این افکار منفی مغز ام کم بکنه که متأسفانه از دستش دادم.... از همه دوستان و عزیزان که به هر طریقی احوال...
-
بعد از انتخابات....
پنجشنبه 4 تیرماه سال 1388 17:20
-
همه بیداریم
جمعه 22 خردادماه سال 1388 12:02
موسوی رای خود را به صندوق انداخت تا انتهای رای گیری همه بیداریم قلم - مهندس میرحسین موسوی با بیان اینکه «من به همه قول دادم که از آرای مردم صیانت کنم»، تاکید کرد: تا انتهای رای گیری همه بیداریم. به گزارش قلم نیوز، نخست وزیر دوران دفاع مقدس پس از انداختن رای خود در صندوق شعبه اخذ رای مسجد جامع ارشاد شهر ری به همراه...
-
یادی از قیصر
چهارشنبه 20 خردادماه سال 1388 23:42
با جسارت و فروتنی این شعر زیبای زنده یاد قیصر امین پور تقدیم به میر سبزپوش «میرحسین موسوی»: داغ دل سراپا اگر زرد و پژمرده ایم ولى دل به پائیز نسپرده ایم چو گلدان خالى لب پنجره پر از خاطرات ترک خورده ایم اگر داغ دل بود، ما دیده ایم اگر خون دل بود، ما خورده ایم اگر دل دلیل است، آورده ایم اگر داغ شرط است، ما برده ایم اگر...
-
متانت و اخلاق در برابر بی ادبی و نزاکت
جمعه 15 خردادماه سال 1388 18:49
باخت احمدینژاد در مقابل صداقت موسوی؛ آقای رییس جمهور ثابت کردید نمیتوانید... بیژن نامدار زنگنه مناظره موسوی و احمدی نژاد پیروزی اخلاق بر وقاحت بود تابش : بداخلاقیهای احمدی نژاد وجدان جامعه را برخواهد انگیخت عضو مجمع روحانیون مبارز : احمدی نژاد با آبروی افراد به راحتی بازی کرد متاسفم خوش چهره : اخلاق و تقوا پیروز...
-
حمایت سید محمد خاتمی
شنبه 2 خردادماه سال 1388 13:34
قلم - پیروزی مهندس موسوی را پیروزی خود و همه کسانی میدانم که دوم خرداد را آفریدند. به گزارش قلم نیوز، سیدمحمد خاتمی در دستنوشتهای برای موج سومیها و به منظور درج در یکی از پوسترهای تبلیغاتی آورد: پیروزی مهندس موسوی را پیروزی خود و همه کسانی میدانم که دوم خرداد را آفریدند. با شرکت «من»، «تو»، و «ما» به یاری خداوند...
-
آرشیو
چهارشنبه 16 اردیبهشتماه سال 1388 12:17
بعد از مدتها می خواستم سری به آرشیو وبلاگم و همچنین به آرشیو وبلاگ قبلی ام بزنم این پست به نظرم جالب اومد خواستم تجدید خاطره ای بشه.... یادداشت در ۲۵ خرداد ۸۶ ) چند روزی هست حس نوستالژیک خاصی دچار شده ام ، دلم می خواد دفاعیات خسرو گلسرخی یک بار دیگه از تلویزیون پخش بشه و دوباره بتونم اون رو ببینم . چه شجاعانه از...
-
[ بدون عنوان ]
چهارشنبه 19 فروردینماه سال 1388 19:02
-
روزهای گذشته
یکشنبه 16 فروردینماه سال 1388 19:23
یک روز بهاری بود، باران آرام آرام می بارید . ساک ام را برداشتم و به راه افتادم ، سرزمینی غریب وآدم هائی غریب تر انتظارم را می کشید . روزهای کار و تلاش در محیطی نا آشنا فرا رسیده بود... محیطی ایزوله ، پرت و دور افتاده و از شهر و شهر نشینی ، اینجا « جهنم » بود (جهنم دره ، چه فرقی میکنه ) اینجا نه موبایل آنتن می داد ، نه...
-
بازگشت
شنبه 26 بهمنماه سال 1387 18:10
سلام بالاخره تصمیم گرفتم برگردم..... با کلی حرف با کلی شکوه و درد و گلایه...... سلامی دوباره ..... برگشتم به خونه خودم...
-
پائیز چشم تو وقتی بباره....
یکشنبه 31 شهریورماه سال 1387 18:11
چشمهای منتظر به پیچ جاده دلهره های دل پاک وساده پنجره ی باز و غروب پائیز نم نم بارون تو خیابون خیس تو ذهن کوچه های آشنایی پر شده از پائیز تن طلائی تو نیستی و وجودم و گرفته شاخه ی خشک پیچک تنهایی یاد تو هر تنگ غروب تو قلب من میکوبه سهم من از با تو بودن ، غم تلخ غروبه غروب همیشه واسه من نشونی از تو بوده برام یه یادگاری...
-
ناکهان چه زود دیر می شود.....
یکشنبه 30 تیرماه سال 1387 20:31
-
[ بدون عنوان ]
پنجشنبه 13 تیرماه سال 1387 19:51
-- از پنجره اتاقم به بیرون نگاه کردم ، چشمم به بوته ای در دامنه کوه افتادکه گل هائی به رنگ صورتی زیبا داشت و بسی زیبا بود ضربات وحشتناک باد بر تن عریان این گل سیلی میزد اما گل زیبا راه مقاومت را خوب می دانست من نگاهش کردم ، او نیز خندید و آغوشش را برایم باز کرد و من عاشقش شدم...... -- کارگرها مشغول کار بودند، ارتفاع...
-
چو عضوی به درد آورد روزگار...
شنبه 24 فروردینماه سال 1387 11:06
تصادف شدیدی اتفاق افتاده ، بوی دود و بنزین به هم آمیخته ، آسفالت رنگ قرمز خون بخود گرفته . پیرمردی آن طرف افتاده و دیگر نفسش بالا نمیآید . زن سی و چند ساله ای در حالی که کودک چند ساله اش را در آغوش گرفته به خون خفته . کودک گریه میکند لیک صدای مادر برای ابد خاموش شده ... فریاد میزنم ، کسی صدایم را نمیشنود . خواهر و...
-
نوروز مبارک
چهارشنبه 29 اسفندماه سال 1386 16:56
بازهم آخر سال شد وقتش رسید برگردیم و نگاهی به پشت سر بیندازیم و نیم نگاهی نیز به فردا... از کجا شروع کنم ؟؟ پازل های آشفته ذهنم را مرتب میکنم... بهار تحویل سال 86 نزدیک بود ، هفت سین ای از جنس محبت و سادگی و عشق و چند نفر دیگر از جنس خودم . آنقدر خوش گذشت که یادم رفت تولد بهار ، تولد شناسنامه ای من نیز بود بهار عجیبی...
-
ترانه بازی
پنجشنبه 16 اسفندماه سال 1386 18:08
سلام بر تمام دوستان عزیز بی خبر وبی اطلاع و بدون هماهنگی از طرف اکبر برای ترانه بازی دعوت شدم !!! هزار هزار ترانه تو سرم هست اما وقتی میخوام بنویسم همه پر میزن و من پر از خالی میشم ، اما بهر حال ترانه هایی که الآن به ذهنم میرسه و میتونم از اونا به عنوان زیباترین ها و خاطره سازترین ها اسم ببرم بی هیچ ترتیب به شرح زیر...
-
صدایم کردی
یکشنبه 21 بهمنماه سال 1386 16:08
صدایم کردی مرا به اسم صدا کردی و من لرزیدم رگ و پی ام به جوش و خروش آمد ... تو آمده بودی روزها و شب ها انتظارت را کشیده بودم به تو فکر کرده بودم و با سادگی کودکی ام برایت آوازخوانده بودم لیک اکنون که تو آمده ای با قدمهایی پر صلابت من دستپاچه شده ام !!! ... احساس میکنم گم شده ام سادگی ام را – که تمام دارایی ام در این...
-
هوا بس ناجوانمردانه سرد است
شنبه 22 دیماه سال 1386 12:12
سلام در این یخبندان و سوز و سرما نه حسی برای آپ کردن وجود داره نه انرژیی برای کار و زندگی ... اما من باید آپ میکردم ، البته دیروز ولی به هزار و یک دلیل نشد!!! گاز که الحمدالله قطع شده ، برق هم متناوبا" قطع میشه تا نور علی نور بشه . جمیعا" مهاجرت کردیم به ییلاق خونه مادر بزرگ چون اونجا فعلا" از قطعی گاز خلاصی یافته ....
-
دست بدست هم دهیم به مهر
یکشنبه 9 دیماه سال 1386 16:50
سلام خیلی وقت بود از با فراغ خاطر تو وبلاگم مطلب ننوشته بودم این روزا که اکبر رو کمتر میبینم و نق زدن های پی در پی اون (برا آپ کردن وبلاگ ) بالا سرم نیست، این روزا که بیشتر فکر و ذهنم مشغول کار هست، این روزا که خاکستری ترین روزهای سال 86 رو تجربه میکنم ، از وبلاگ و وبلاگ نویسی کمی دور شده ام... میخواستم از محیط کارم...
-
بم
سهشنبه 4 دیماه سال 1386 19:59
1) پس از شکر گذاری خدای یکتا از سجاده نماز بلند شد نگاهی پر مهر به همسر و فرزندانش انداخت خوشحال از اینکه فردا فرزندش را در لباس سفید عروسی خواهد دید در رختخواب دراز کشید ودر رویاهای خوش آینده خود فرو رفت دقایقی نگذشته بود که: حس کرد کسی او را تکان می دهد, خیال کرد همسر مهربانش او را برای خوردن صبحانه بیدار می کند...
-
باز هم دلتنگی پائیزی
پنجشنبه 8 آذرماه سال 1386 11:23
روزهای پائیزی از پی هم میایند و میروند تنها سهم ما آدمها آشفته بازاریست که اسمش رو زندگی گذاشته ایم ، در زرق و برق زندگی شهری و تکنولوژی و به روز بودن ما آدمها « انسان » و « عشق » حلقه های گمشده ای هستند که بشر در جهت رسیدن به آنها هنوز در اول راه است . راه های رسیدن به آرامش در این عصر جدید را در این به روز بودن و...
-
و اما زندگی...
چهارشنبه 23 آبانماه سال 1386 09:48
سلام دلم برای وبلاگم و دنیای مجازی بدجوری تنگ شده بود . یه مدت بود اصلا" دل و دماغ نوشتن نداشتم و روزگارم خاکستری اندوه بود تا اینکه صبح دیروز با تلفنی و خبری خوش اوضاع صدوهشتاد درجه فرق کرد . بالاخره شاخ غول رو شکسته بودم و تو امتحان قبول شده بودم آخیش... امروز رفتم شرکت برخورد ها فرق کرده بود ، دیگه از اون نگاه های...
-
لحظه ای با شاملو
شنبه 12 آبانماه سال 1386 11:20
مرا تو بی سببی نیستی به راستی صلت کدام قصیده ای ای غزل؟ ستاره باران جواب کدام سلامی به آفتاب از دریچه ی تاریک؟ کلام از نگاه تو شکل می بندد خوشا نظر بازیا که تو آغاز می کنی! پس پشت مردمکانت فریاد کدام زندانی است، که آزادی را به لبان برآماسیده ی گل سرخی پرتاب می کند؟ ورنه، این ستاره بازی حاشا چیزی بدهکار آفتاب نیست نگاه...
-
یک شب ازپائیز
چهارشنبه 2 آبانماه سال 1386 13:19
شب از نیمه گذشته و دارم اتفاق ها و خاطراتی رو تو ذهنم مرور میکردم:: 1) یکشنبه تو شرکت گاز امتحان داشتم ، سه نفر از مهندسن و کارشناسان شرکت گاز استان به همراه نماینده شرکت نظارت چنان من و دو نفر دیگه رو سؤال پیچ کرده بودند که تا ساعت ها بعد امتحان از حالت عادی خود بدور بودم امتحان بد نبود تقریبا" 3ساعت سؤال پیچ شدیم ....
-
جریاناتی اندر باب sms
یکشنبه 22 مهرماه سال 1386 12:43
بعضی وقتا کارهای تقریبا" عجیبی انجام میدم ، با یک جمله ، sms ، یا چیزای دیگه اطرافیانم را بقول خودم تست میکنم . آخرین مدل از این کارهام دو sms بود که در دو شب متوالی ساعت حدود 2 بعد از نصف شب بود به چند تا از دوستام بدین مضمون : شب سیاهیست که از اعماق قلبم میگذرد، کسی بیدار مانده تا مرگ رابه تماشا نشیند کسی که نزدیکتر...
-
سه نقطه ها
پنجشنبه 5 مهرماه سال 1386 21:07
مثل هر روز از خواب بیدار میشم .... امروز آفتاب از شرق طلوع کرده یا غرب ... قدم درجاده میگذارم در حالی که اطمینانی به هیچ چیز و هیچکس ندارم ... خوابهای دیشب را در ذهنم مرور میکنم ... راننده تاکسی پک عمیقی به سیگار میزند ... قدم هایم را تندتر میکنم .... وارد شرکت میشوم در حالی که میخواهم مشت محکمی تو دهن مرد پشت میز...