خیام اگر ز باده مستــــــی خوش باش
با ماهــرخی اگر نشستــی خوش باش
چون عاقبت هستی ما نیستی است
انگار که نیستی چو هستی خوش باش...
ناکرده گنه در این جهان کیست بگو!
آن کس که گنه نکرد چون زیست بگو!
من بد کنم و تو بد مکافات دهی !!
پس فرق میان من و تو چیست بگو!
عاشقان بهانه جویان وصل اند
به یک سیب سرخ هم کربلایی می شوند
راه و اندیشه والایت را
عاشقانه هایت را
سالهاست به انتظار نشسته ایم و در آرزوی رسیدن اش !!!
...
این روزها بی بهانه می شود گریست ...
سرخ سرخ گونه های بی گناه من
مقابل سیلی خزان عشق
در این بهار نابجا !!!
عشق و حیرت
حیرت ز این شب بی پایان
آیا راهی خواهم یافت ؟؟
یگانه ستاره ام رفت
لیک من ماندم و وفاداری عاشقانه ام
من و شیطنت های کودکانه ام ....
دستان تنهای من آرزوی ترا داشت
نصیب اش زردی خزان شد باور کن باور کن
خزان بهاری را هم عاشقانه سبز خواهم کرد
همانند پاکی بی انتهای کودکی ....