روز های خاکستری  من

روز های خاکستری من

میان همهمه برگهای پائیزی فقط تو مانده ای که هنوز از بهار لبریزی
روز های خاکستری  من

روز های خاکستری من

میان همهمه برگهای پائیزی فقط تو مانده ای که هنوز از بهار لبریزی

بی ربط

در رابطه با راستای اینکه فعلا بدون موضوع مانده ام و هر موضوعی هم به ذهنم میرسد قبل از من توسط دوستان و با قلمی شیوا نوشته می شود فعلا" سکوت اختیار کرده ام اما برای خالی نبودن عریضه و برای اینکه مشت محکمی به دهان استکبار و استبداد علی الخصوص این بورکینافاسوی زهلم گتمیش( که من خیلی روش حساس ام و در آینده نزدیک نیمه پنهان این کشور را افشا خواهم کرد) بزنم موارد زیر بحضور مبارکتان عرض میشود:

۱) اخیرا" در حال رانندگی با سرعت کمی بیش از حد مجاز بودم که توسط نیروی محترم ... ضد حال خوردم ، وقتی مثل یک شهروند با فرهنگ مدارکم رو دادم و منتظر اخذ برگ جریمه شدم توسط سربازی که همرا آنها بود بهم فهمانده شد که یا نقد میدی یا ماشینت باید بره پارکینگ !!! وچون من حوصله و وقت هزار مشکل رفتن ماشین رو به پارکینگ نداشتم اینگونه از من اخاذی شد در روز روشن!!!

( دوستان اشتباه نکنند این عمل غیر اخلاقی در ایران اتفاق نیفتاده بلکه من در بورکینافاسو بودم اون موقع !!!)

2) با دوستم در حال رفتن به سمت خونه ما بودیم ، صحبت از امنیت و آرامش و مقایسه محله های ارومیه از این نظر بود و من چنان از محله و کوچه ای که در اون زندگی میکنیم تعریف میکردم که بیا و ببین...اما وقتی به کوچه رسیدم منظره ای که میدیدم باورم نمیشد . یکی از همسایه ها با مستأجر گلاویز شده بودن و ملت ریخته بودن وسط کوچه اونم شب ساعت 11:30

( این اتفاق تو 15 سالی که ما تو این کوچه هستیم بی سابقه بود ، من نمیدونم حتما" باید امشب این اتفاق میفتاد!!!)

۳) بعد از مدتها یکی از برادران رسمی محل خدمت سربازی رو دیدم بعد از سلام وعلیک و احوالپرسی سوار ماشین ایشون شدیم و از هر دری سخنی گفتیم ویادی از روزهای گذشته کردیم و دوستیها و دعواهایی که بینمان اتفاق می افتاد... ناخودآگاه دستم رو بردم وضبط ماشین رو روشن کردم...روشن شدن ضبط ماشین همان و پریدن رنگ از رخسار طرف همان.... صدایی لطیف رو میشنیدم که میگفت « دلم میخواد به اصفهان برگردم...»

بدون عنوان

ای دیر بدست آمده بس زود برفتی

آتش زدی ام در من و چون دود برفتی

چون آرزوی تنگدلان دیر رسیدی

چون دوستی سنگدلان زود برفتی...

آهنگ به جان من دلسوخته کردی

چون در دل من عشق بیفزود برفتی...

 

----------------------------------------------------

بیکارستان با صدور حکم نخریب یک اثر هنری به روز است.

استاد عزیز جناب جباری هم که با قلم شیوا همیشه زیبا مینویسد.

حسام شیرازی نقد های خوبی داره که به خوندنش می ارزه.

مصطفی فروزان هم در وبلاگش اورنا مطالب جذابی داره .

یا حق

تابستان تنهائی

این روزا حوصله نوشتن از هیچی رو ندارم ، نمیدونم چرا . گرمای این  تابستان صبر و حوصله را از آدم می گیره...البته این خونه جدید در بلاگ اسکای  کمی  آرامش بهم داده.....کاش  یه  اتفاقی می افتاد یه اتفاق خوب تو زندگی...

***

سال پیش ردپای خاطراتمان را

تا کوچه ای بی انتها تعقیب کرده بودم

امسال آن را دوباره دیدم

وای!!!

آن کوچه را بن بست کرده اند

**

سالها پیش پیچک تنهائی ام را

در حیاط خانه تان کاشته بودم

امروز آن را دوباره دیدم

چقدر خوب رشد کرده!!!!

**

تابستان است

تنم تب کرد

دلم لرزید و سوخت

کجائید ای روزهای خاطرات بارانی.....

 

------------------------------------------

 حسام شیرازی با مطلب  کودکان بی گناه به روز است .

اینجا شبانه درختها را قطع میکنند در وبلاگ بیکارستان .

سجاد نیکنام هم که همیشه بروز  است با قلمی بسیار زیبا .

مینا گران مطلبی زیبا از دوست عزیز  جناب فروزان

آغاز

با سلام

من ناصر هستم  26 ساله ، از سال 83 وبلاگ نویسی رو در وبلاگ کوچه دل بصورت آماتور شروع کردم در اوایل سال 84( 5 فروردین) با نقل مکان به وبلاگ روز های خاکستری من ( البته در پرشین بلاگ) فصل جدیدی رو شروع کردم

تو این مدت گاهی مینوشتم گاهی بی خیال میشدم خلاصه بسته به اوضاع و احوالم وبلاگ عمرش رو ادامه میداد...در این بازه زمانی درس و دانشگاه تمام شد و خدمت سربازی شروع ... در اواخر این دوران با دوست عزیزی آشنا شدم که وبلاگ نویسی رو بصورت حرفه ای ادادمه میداد و با شعر و ترانه های زیبائی که مینوشت طرفداران زیادی داشت . آشنائی من با وبلاگ زخمه و اکبر یار محمدی فصل جدیدی از وبلاگ نویسی من بود که دیگه به وبلاگ به چشم یه کهنه دفتر یادداشت نگاه نمیکردم ...

از خیلی وقتا میخواستم از پرشین بلاگ نقل مکان بکنم که خود پرشین بلاگ این بهونه رو بهم داد (ظاهرا" درحال بروز رسانی بود اما باطنا".....)

تو این مدت وبلاگ نویسی دوستان زیادی پیدا کرده ام انسانهائی که به انسان به دیده احترام مینگرند و اخلاق را پاس می دارندو به فکر آزادی ، امنیت و حقوق همه مردم اند این رو در اولین جلسه وبلاگ نویسای همشهری به راحتی میشد حس کرد

 

همه این حرف ها  بخاطر این بود که بگم :

اومدم خونه جدید ، از امروز اینجا وبلاگ جدید من هست...وبلاگی با همان اسم ::روزهای خاکستری من ::  البته در بلاگ اسکای  ، سعی میکنم در این چند روزه لینک ها و قالب وبلاگم رو سر و سامان بدم و بصورت مرتب و منظم به نوشتن ادامه بدم و از همه دوستان که قبلا" به من لینک داده بودم می خوام که آدرس لینکی که به من داده بودند را  به آدرس جدید تغییر بدن...

 

یا حق

 

 

 

--------------------------------------------------------------------------

پی نوشت :

۱)انیشتین و آیت الله بروجردی و راز تنها یک روایت ...